باز صبح طرب از مطلع امید دمید از جامی غزل 272

باز صبح طرب از مطلع امید دمید

1 باز صبح طرب از مطلع امید دمید نفحات ظفر از گلشن اقبال وزید

2 نامه بسته سرآمد ز مراد دل من حاصل نامه مرادی که دلم می طلبید

3 فتح ناکرده چو نافه سر آن نامه هنوز به مشام دل و جان رایحه فتح رسید

4 هر که را بود پر از گوهر اخلاص درون چون صدف شد همه تن گوش چو آن مژده شنید

5 لله الحمد که آن نقش که خاطر می خواست آمد آخر ز پس پرده تقدیر پدید

6 خار هر کید که بدخواه به راه تو نهاد خنجری گشت که جز در جگر او نخلید

7 دمبدم جامی از اخلاص کند همره باد سوی تو فاتحه فاتح ابوباب مزید

عکس نوشته
کامنت
comment