- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سازوبرگ طرب از ساغر و مینا نشود شاهدی تا نبود عیش مهیا نشود
2 بیتو از سیل سرشکی که به مژگان دارم نیست در عهد من آنشهر که صحرا نشود
3 بسکه از جوش دلم اشگ بخود مینالد نیست در چشم من آنقطره که دریا نشود
4 دل روشن رسدش از در و دیوار شکست صرفه سنگ در آنست که مینا نشود
5 منکه در خون کشدم ناخن بیمت چون تیغ به که از رشته کارم گرهی وا نشود
6 از من گم شده جوئی چه نشان در ره عشق هرکه گم گشت درین بادیه پیدا نشود
7 مگذر از خاک در پیر خرابات کجاست کشد آن کور که این سرمه و بینا نشود
8 عزم رفتن نکنم هرگز از آنکو مشتاق که مرا پاس وفا سلسله پا نشود