1 بلند بالا، بلند قد و لبت قند بهای بوسه ای برگو به من چند
2 به قربان وفایت یار فایز ببوسم دست و پایت قند در قند
1 به رویش زلف اندر پیچ و تابست همان این اضطراب از التهابست
2 از آن فایز سیه فام است زلفش که دایم در جوار آفتابست
1 سحر چون زهره از مشرق برآمد نگارم همچو مه از در درآمد
2 ز فیض مقدم دلدار فایز بحمدالله شب هجران سرآمد
1 دلم در گوشه چشمش مکین است نشسته تا ابد منزل گزین است
2 دل فایز گرفته خوش مقامی بلی خوشدل دل کوثر نشین است