- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طالبانی که اسیرند درین حبس بدن عیسی جان نشناسد ز گهواره تن
2 آینه گفت ترا: زشت و سیه رویی داشت بر رخ خویش زن، ای دوست، بر آیینه مزن
3 چشم حق بین بجز از حضرت حق هیچ ندید نه باول، نه بآخر، نه بسر، نی بعلن
4 نغمه بلبل سرمست بیان عشقست چو از این درگذری حقبق زاغست و زغن
5 راه حق شیوه تحقیق و عیانست، ای دل نتوان راه خدا رفت بتقلید و بظن
6 از قضا عشق تو ناگاه کمینی بگشاد دل من برد بغارت، دل من، وا دل من!
7 قاسم از پیر مغان رطل گران می طلبد اگر از باده نابست، گر از دردی دن