1 طلعت مقصود چون ز پرده درآید خلق جهان را تمام پرده در آید
2 دوست مگو جلوه گر شود به قیامت هست قیامت چو دوست جلوه گر آید
3 دیدهٔ ما تاب آفتاب ندارد گر فکند پرده یا ز پرده برآید
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
1 دلی که هر چه کند بر مراد یار کند نخست ترک مراد خود اختیارکند
2 گرچه ترک مراد خود اختیاری نیست که عاشق آنچه نماید به اضطرارکند
1 ساقی بده رطل گران زان می که دهقان پرورد انده برد غم بشکرد شادی دهد جان پرورد
2 در خم دل پیر مغان در جام مهر زر فشان در دست ساقی قوتجان رخسار جانان پرورد