1 طلعت مقصود چون ز پرده درآید خلق جهان را تمام پرده در آید
2 دوست مگو جلوه گر شود به قیامت هست قیامت چو دوست جلوه گر آید
3 دیدهٔ ما تاب آفتاب ندارد گر فکند پرده یا ز پرده برآید
1 شب گذشته که آفاق را ظلام گرفت ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام گرفت
2 شب سیاه چو دزدان ز تاب ماهکمند به کف نهاد و همی راه کوی و بام گرفت
1 شکسته خامهٔ آذرگسسته نامهٔ قسطا چه خامه خامهٔ خسرو چه نامه نامهٔ دارا
2 گسسته دفتر شاپور و خسته خاطر آزر شکسته رونق ارژنگ و بسته بازوی مانا
1 بهار آمدکه ازگلبن همی بانگ هزار آید به هر ساعت خروش مرغ زار از مرغزار آید
2 تو گویی ارغنون بستند بر هر شاخ و هر برگی ز بس بانگ تذرو و صلصل و دراج و سار آید