1 ای دل طمع از جفاپرستی بردار هشیار شو و دلت ز مستی بردار
2 در کار خلاص تو دعا خواهم کرد ای پای ز جای رفته دستی بردار
1 مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
2 تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
1 شاهد ما گر سر زلف معنبر بشکند قدر روز افزون کند بازار عنبر بشکند
2 زلف او سر راست از بهر شکست کار ماست گر شکست ما بجوید زلف را سر بشکند
1 تا دستخوش جهان شدم من در دست قناعتم ممکن
2 خود را به هزار فن گسستم از همدمی جهان پر فن