- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند عمرم از در راند و عمری بر زبان نامم نماند
2 لطف کرد امروز و بازم خواند و دیدارم نمود صورتی خوشرو نمود انصاف نیکم باز خواند
3 خاطرش باز آمد و دل ماند در بندش مرا خاطر او باد با جا، گر دل من ماند ماند
4 آب چشمم دید و آمد بر من خاکیش رحم باد صد رحمت بر آب دیده کین آتش نشاند
5 ساقیا جامی به روی دوستان پر کن که من! جرعه این جام را بر دشمنان خواهم فشاند
6 آنچه چشمم دیده است از فرقتت، روزی مجال گر در افتد اشک یک یک با تو خواهد باز راند
7 گر خطایی دیدهای از من، تو آن از من مبین کین گناه ایام کرد و جرمش از سلمان ستاند