1 نقد روان مرا بکف تا به تو برفشانمش دل بگمان که از جفا من زتو واستانمش
2 دل بهوای روی تو خون شد و ریخت از مژه تا که رسد بکوی تو هر طرفی دوانمش
3 در تو نمی کند اثر هیچ زاشک و آه من گیرد اگر زمین همه پا بفلک رسانمش
4 شمع صفت در آتشم لیک بسوختن خوشم شمع بمیرد آنزمان کاتش وانشانمش
5 راه بخویش اگر دهد غیر خیال تو دلم خون کنم و زهر مژه بر در او چکانمش
6 رشته عمر کوتهم نیست بدست و میرود زلف تو دست اگر دهد جانب خود کشانمش
7 سلسله ای بپای دل مینهم از دو زلف تو تا زکمند این و آن آشفته وارهانمش
8 توسن نفس سرکشم رام شود اگر بعشق بر سر کوی مرتضی از دو جهان جهانمش
دیدگاهها **