1 از علم و کمال بهرهبرداری کن با صدق و خلوص خلق را یاری کن
2 تا بتوانی دلی مرنجان هرگز زنهار حذر ز مردمآزاری کن
1 آنکه ناید به دلش رحم ز بیماری دل کی به یاد آیدش از حال گرفتاری دل
2 بس که دل بر سر دل ریختهای دل به رهش که تو را نیست دگر راه ز بسیاری دل
1 ای دوست مرانم ز در خویش خدا را کز پیش نرانند شهان خیل گدا را
2 باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را
1 گردون چو زد لوای ولایت به بام ما سامان گرفت شرع پیمبر به نام ما
2 در نعت این بس است که روحالامین پاک آرد سلام بارو رساند پیام ما