1 از علم و کمال بهرهبرداری کن با صدق و خلوص خلق را یاری کن
2 تا بتوانی دلی مرنجان هرگز زنهار حذر ز مردمآزاری کن
1 می خور که هر که می نخورد فصل نوبهار پیوسته خون دل خورد از دست روزگار
2 می در بهار صیقل دلهای آگه است از دست یار خاصه به آهنگ چنگ و تار
1 به عقل غره مشو تند پا منه در راه بگیر دامن صبر و ز عشق همت خواه
2 عیان در آینه کائنات حق بینید اگر به چشم حقیقت در او کنید نگاه
1 ز نام بهره نبردیم غیر بدنامی ز کام صرفه نبردیم غیر ناکامی
2 شکست شیشه تقوی ز سنگ رسوایی گسست سجه طاعت به دست بدنامی