1 تیغ بردار که چون حوصله بی تاب شود کشتن ما به تو دشوار چو سیماب شود
2 می پرستان همه از آتش ما می سوزند روزن خانه ببندیم که مهتاب شود
3 می به یادم مکن ای دوست به ساغر که مباد باده در جام تو چون آبله خوناب شود
4 نیست بی مصلحتی ناله ی ما، می خواهیم بخت خود را نگذاریم که در خواب شود
5 دل ز می گرم چو شد، جلوه ی معشوق کند ماهی موم به آتش چو رسد آب شود
6 دلم از پرتو دیدار به جوش است سلیم شور دیوانه شود بیش چو مهتاب شود