1 نگاهی کن به حالم، دل به یغما دادهٔ عشقم نمیخیزد غبار من ز جا، افتادهٔ عشقم
2 سر از احوال من عقل گران جان درنمیآرد سراپای دو عالم گشتم و بر جادهٔ عشقم
3 رموز معنی از من پرس، افلاطون چه میداند؟ نیم از روستای عقل، شهریزادهٔ عشقم
4 به اوج سدره پرواز مرا کی سر فرود آید؟ قفسپروردهٔ تن نیستم، آزادهٔ عشقم
5 ورق باشد به دستم از بیاض صبح روشنتر که تعلیم سخن دادهست لوح سادهٔ عشقم
6 به چشم یار ماند مستی دنبالهدار من که خود ساقیّ و خود پیمانه و خود بادهٔ عشقم
7 حزین از دل چرا نومید باشم در طلبکاری که خالی نیستم از جذبهای، بیجادهٔ عشقم