- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را
2 درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛ نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!
3 دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را
4 بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را
5 کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را!
6 توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛ که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟!
7 نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را