آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

آذر بیگدلی
آذر بیگدلی

دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی از آذر بیگدلی غزل 8

غزل 8 ام از 555 غزلیات

دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را

1 دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را

2 درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛ نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!

3 دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را

4 بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را

5 کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را!

6 توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛ که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟!

7 نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را

شاعر شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را چه کسی است ؟

شاعر شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را آذر بیگدلی می باشد.

شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 12 سروده شده است.

قالب شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را چیست ؟

قالب شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را غزل است

مضمون اصلی شعر دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر