دید تهمورث چو بر از ملک‌الشعرا بهار منظومه‌ 9

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

1 دید تهمورث چو بر آن دوکنیز گفت با شیدسپ کای پیر عزیز

2 این دو دختر را جمالی بیمرست یا پری خود ز آدمی زیباتر است

3 گفت شیدسپ ای جهان را روشنی دور باش از فکرت اهریمنی

4 این نگار و نقش دیو رهزن است و آب و رنگ خامهٔ اهریمن است

5 نقش بیرون از فرشته یادگار وز درون دیوند و دیوی نابکار

6 این نکورویان تمامی از برون راست‌بالایند و زیبا، وز درون

7 بانوان ما رفیق شوهرند عاشق و یار و شفیق شوهرند

8 گرچه لطفی نیست در دیدارشان بر سر لطف است و خوبی کارشان

9 وین پریرویان پریزادند و بس وز جمال ‌و حسن‌ خود شادند و بس

10 نزد ایشان پارسایی هیچ نیست کارشان ‌جز خودنمایی‌ هیچ نیست

11 زین دو دلبر بهترند آن دو هیون زان که خوبند از برون و از درون

12 اسب‌ خوب ‌از جنگ ‌بیرونت کشد جفت ‌بد بر تخت در خونت کشد

13 من اگر بودم به جای پادشاه این دو زن را راندمی زین بارگاه

14 شاه گفت این زفت‌رویی خود مباد کآدمیزاد از زن و اسب است شاد

15 این زمان آمد دوان از کوهسار بانوی ایران اناهیت از شکار

16 نیمه‌تن پوشیده در چرم پلنگ ساق‌و زانو، کتف‌و باز و لعل‌رنگ

17 گردنی کوته‌، رخی ناگوشتمند بینی‌ای چون بینی آهو بلند

18 خوشه‌خوشه موی سر مالان به پشت چشم‌ها کوچک،‌ لب زیرین درشت

19 آمد و دید آن دو اسب و آن دو زن شاه با شیدسپ مشغول سخن

20 گوید این یک:‌ زن بران‌،‌ مرکب بدار گوید آن یک: درخورند این‌هرچهار

21 رفت نزدیک کنیزان چگل آن فرشته طلعتان دیو دل

22 چون گل‌سوری‌لطیف و تازه‌روی چون‌سمن‌پاک و چو نسرین مشکبوی

23 آن‌دواز بیمش بلرزیدند سخت چون‌زطوفانی‌قوی‌، شاخ درخت

24 لیک‌ناهید از عطوفت خندخند گفت کاین دو خوبرو زان منند

25 با دو بازو هر دو را در برگرفت بوسه‌ای از لعل هریک برگرفت

26 ... ...

عکس نوشته
کامنت
comment