- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر شاخ گل طایری یک سحر همی گفت با طایران دگر
2 «ندادند بال آدمی زاده را زمین گیر کردند این ساده را»
3 بدو گفتم ای مرغک باد سنج اگر حرف حق با تو گویم مرنج
4 ز طیاره ما بال و پر ساختیم سوی آسمان رهگذر ساختیم
5 چه طیاره آن مرغ گردون سپر پر او ز بال ملک تیز تر
6 به پرواز شاهین به نیرو عقاب به چشمش ز لاهور تا فاریاب
7 بگردون خروشنده و تند جوش میان نشیمن چو ماهی خموش
8 خرد ز آب و گل جبرئیل آفرید زمین را بگردون دلیل آفرید
9 چو آن مرغ زیرک کلامم شیند مرا یک نظر آشنایانه دید
10 پرش را به منقار خارید و گفت که من آنچه گوئی ندارم شگفت
11 مگر ای نگاه تو بر چون و چند اسیر طلسم تو پست و بلند
12 «تو کار زمین را نکو ساختی که با آسمان نیز پرداختی»