- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود
2 در پیش چشم من نگهت با رقیب بود این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟
3 خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود
4 عطار زلف او چه کند با دماغ من؟ نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود
5 هرکس به عالم آمد و بشکست پای سعی با دست خالی از در دنیای دون رود
6 گر طعنه زد، مرنج حزین از امام شهر بسیار ازین میانهٔ عقل و جنون رود