1 تبریز نکو و هر چه ز آنجاست نکوست مغزند و مپندار تو ایشان را پوست
2 با طبع مخالفان موافق نشوند هرگز نشود فرشته با دیوان دوست
1 در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست
2 بر سر آب حیات خیمه زده جان ما این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست
1 هر که او عاشق جمال بود شاهدش خود گواه حال بود
2 گر بود پاکباز شاهد نیز پاک و روشنتر از زلال بود
1 نیِ بینوا ز شکّر به نوا شکرفشان شد چه خوش است نغمه او را که حیات جاودان شد
2 منگر در آن که دارد تن نازکش جراحت بنگر که تا چه راحت ز وجود او روان شد