1 خاک طبرستان ز طرب دلکش بود خاراش همه سبزۀ دیباوش بود
2 هر کس که نبود پوشش ار زقصب از ابر همیشه بر سر او رش بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلم نخست که دل بر وفای یار نهاد به بی قراری با خویشتن قرار نهاد
2 ز جان امید ببّرید و دل ز سر برداشت پس انگهی قدم اندر ره استوار نهاد
1 تا که برگرد سبزه لاله برست در گمان می فتد که چون رخ تست
2 نام روی تو می برد لاله زان دهان را بمشک و باده بشست
1 درد دل از حد گذشت و یار نداند دل همه غم گشت و غمگسار نداند
2 شد ز ضعیفی تنم چنان که گر او را گیری صد بار در کنار نداند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به