1 تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند
2 کنند جای دگر بندگی ولی او را به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند
1 به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست بر آسمان ز لب غیبافرین برخاست
2 به بزم شعلهٔ ناز بتان جلوه فروش فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست
1 دل میشود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود
2 اشکی که میدارم نهان از غیرت اندر چشمتر که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود
1 امسال نیست سوز محرم بسان پار امسال دیدهها نه چو پارند اشگبار
2 امسال نیست زمزمهای در جهان ولی کو آن نوای زاری و آن نالههای زار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به