- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تبارک الله ازین بخت و زندگانی من که تا بمیرم زندان بود مرا خانه
2 اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود همه دروغ نمودی مرا چو افسانه
3 چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی بخاری و طنبی مستراح و کاشانه
4 ضعیف چشمم بی آفتاب چون خفاش همی بسوزم بی شمع همچو پروانه
5 چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز انده آن که موی دیدم شاخ سپید در شانه
6 ازین زمانه من از غبن پشت دست گزم که بست پایم صد ره به دام بی دانه
7 چو شیر خایم دندان ز درد و روزی بود که بود بر من دندان شیر دندانه
8 زمانه گر نکشد محنت مرا گیتی که نه سپهر به پهلو فرو برد خانه
9 چو شادیم ز درمسنگ داده بود فلک روا بود که کنون غم دهد به پیمانه
10 من از که دارم امروز امید مهر و وفا که دوست دشمن گشته ست و خویش بیگانه
11 از آن عقیم شد این طبع نیک ره به ثنا که هست مکرمت هر که بینم افسانه
12 درست و راست چو دیوانگان بر آن گویم که در تو گیرم ازین روزگار دیوانه
13 تو خویشتن را مسعود سعد رنجه مدار اگر نخواهی محنت مباش فرزانه
14 نکو نگفتی و هرگز نکو نداند گفت رمیده دیوی ماند میان ویرانه
15 اگر چه کار به دولت مخنثان دارند غلام مردان باش و بگوی مردانه