یار اگر مرهم داغ دل محزون از هلالی جغتایی غزل 151

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود

1 یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟

2 جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود

3 این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست کوشش ما همه اینست که: افزون نشود

4 گر بسر منزل لیلی گذری، جلوه کنان نیست ممکن که: ترا بیند و مجنون نشود

5 بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب هیچ شب نیست دو صد ناله بگردون نشود

6 گفته ای: خون تو ریزم، چه سعادت به ازین؟ نیت خیر تو، یارب، که دگرگون نشود

7 واعظا، ترک هلالی کن و افسانه مخوان کشته عشق بتان زنده بافسون نشود

عکس نوشته
کامنت
comment