1 دوستان دلبر بدست افتاد دستی برزنید زآن می کهنه بیارید و زنو ساغر زنید
2 دست افشان پای کوبان بذله سنج و نغمه خوان چشم بگشائید و قفل آهنین بر در زنید
3 جان سپند آسا زشادی بر سر آتش نهید وز شرار شوق شعله در دل مجمر زنید
4 مطربان دفها بکف آرید با ضرب اصول چنگ اندر چنگ نای و بربط و مزمر زنید
5 از برای استراق سمع گر آید رقیب از شهاب ثاقب آهش بجان آذر زنید
6 گر بگردد گرد خانه نیمشب میر عسس سنگها از توبه بشکسته اش بر سر زنید
7 از نوای کوس شادی گوش گردون کر کنید تیر آه آتشین دردیده اختر زنید
8 کشور دل را چراغان کرده از انوار دوست خطبه ها خوانده بنامش سکه ها برزر زنید
9 صحن مسجد را زآب باده شست و شو کنید شیخ را آتش بزرق و خرقه و دفتر زنید
10 حلقه زلفش بجای حلقه کعبه بدست در دل شب صبح جویان حلقه ای بر در زنید
11 یعنی ازکون و مکان یکسر بگردانید رو همچو آدم تکیه بر خاک در حیدر زنید
12 هان و هان این موهبت را ما و تو در خور نه ایم بوسه ای بر خاک سلیمان و در قنبر زنید
13 تا نیفتد دیگ سودای غم عشقش زجوشن آتش آشفته را پیوسته دامن برزنید