1 دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت غمهای مرا به غمزه بفزود برفت
2 بس دیر به دست آمد و بس زود برفت آتش به من اندر زد و چون دود برفت
1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
1 آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمیزند
2 زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز چون دست یافت زخم یکی کم نمیزند
1 تا دل مسکین من در کار تست آرزوی جان من دیدار تست
2 جان و دل در کار تو کردم فدا کار من این بود دیگر کار تست