1 قسم احوال بعد ازین باشد هر که دانست مرد دین باشد
2 اول آن محبتست، بدان پس ازان غیرتست و شوق ز جان
3 پس قلق،پس عطش بود،ای دل بعداز آن وجد دید شد منزل
4 هیمانست و برق و ذوق تمام ختم شد این درود کرد و سلام
1 گر دل برفت، مسکن جانها بکوی تست گر عقل رفت، جرعه ما در سبوی تست
2 در جان ما ز بحر صفا شبنمی نماند ما خوشدلیم کآب سعادت بجوی تست
1 ای مظهر جمال تو مرآت کاینات وی جنبش صفات تو از مقتضای ذات
2 هرجا که هست لمعه روی تو لامعست گر کنج صومعه است و گر دیر سومنات
1 ساقی، ز کرم پر کن این جام مصفا را آن روح مقدس را، آن جان معلا را
2 روزی که دهی جامی، از بهر سرانجامی یک جرعه تصدق کن آن واعظ رعنا را