-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آفتاب طلعتت رازلف مشکین شد سحاب عز من قال ان شمس قد توارت بالحجاب
2 گفتمش یا لیت بودی خاک راهت سر بگفت قد یقول الکافر یا لیتنی کنت تراب
3 بی حساب این قوم تا کی خون مردم میخورند انهم کانوا و لا یرجون من ربی حساب
4 کل من لم یعشق الوجه الحسن فی شرعنا کافرو الکافر فی حقهم سوء العذاب
5 گر قرار دل بحرمان شد له بئس القرار ور بقربان تو شد جانها لهم حسن المآب
6 زد سلیمان لاف حشمت با گدایان درت رب اغفرلی زدعوی گفتی و ثم اناب
7 عاشقی چبود ولای شاه مردان مرتضی مخزن علم لدنی آیت ام الکتاب
8 هر که اینجا بی بصیرت شد بود در حشر کور جهد کن آشفته میلی کش بچشم ارتیاب