-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفتاب روی تو در اوج دلبری پروانه چراغ رخت شمع خاوری
2 سودای زلف تست که روزم سیاه کرد تا خود به حسن رونق خورشید می بری
3 زاف است آنکه حلقه زند گرد آفتاب با مشک می دمد ز بناگوش مشتری
4 بالای دل فریب تو گویم به راستی سرویست گلعذار به بستان دلبری
5 دیباچه صحیفة حسن و لطافت است بر صفحه جمال نر آن خط عنبری
6 روشن شود مراد دل من هر آینه آن دم که روی خویش در آئینه بنگری
7 جائت چگونه خوانم جانم فدای نست عمرت چگونه گویم کز عمر خوشتری
8 اشکم به آب دیده گواهی می دهد خونی که ریخت جادوی چشمت به ساحری
9 سوی کمال مرحمتی کن به وصل خویش کز حد گذشت جور و جفا و ستمگری