-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفتاب ملک که از پرتو کرم چون صبح کام فضل پر از خنده کردهای
2 از بس که همچو غنچه کنی دل نمودگی چون نرگسم ز شرم سرافکنده کردهای
3 خطّیست کرد عارض خوبان معنوی نقشی که تو به خامهٔ فرخنده کردهای
4 جمعند در هوای تو دلهای اهل فضل تا صیت جود خویش پراکنده کردهای
5 فضل شکسته را تو دلی باز دادهای امّید مرده را تو به دم زنده کردهای
6 بیمن ز بس که با منت انواع لطفهاست الحق ز حد برونم شرمنده کردهای
7 دارم امید آنکه رسانی به انتها این ابتدای لطف که با بنده کردهای