- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
2 قربتت نیست میسر به نظر خرسندم همه مردم نگرانند به خورشید از دور
3 انتظار نظرم پرده صبرم بدرید تا به کی نرگس مستت بود از ما مستور
4 آنچه میجست سکندر به میان ظلمات گو بیایید و ببینید در این چشمه نور
5 بود آوازه دور قمری تا امروز دور روی تو شد اکنون به جهان در مشهور
6 نسبتی هست به دندان تو پروین را لیک هست دندان تو منظوم و ثریا منثور
7 میکند حسن و لطافت ز تو دریوزه بهار میکند وام حرارت ز دل ما با حور
8 گر همام است به جان مشتری تو چه عجب مه و خورشید گواهند که هستم معذور