- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار شکر که خود را امیدوار بدیدم شراب در سر و سر در کنارِ یار بدیدم
2 میانِ مجمعِ یاران به کامِ دل بنشستم بهشتِ نقد به دنیا در آشکار بدیدم
3 شرابِ وصل بنوشم چو جامِ هجر چشیدم به دیده باز نهم گل چو زخمِ خار بدیدم
4 یه یک دو مه که سفر کردم آن مشقّت و محنت به من رسید که دوزخ هزار بار بدیدم
5 به هر نفس که زدم در فراقِ دوست به غربت قیامتی دگر از جورِ روزگار بدیدم
6 گرم قضا بگذارد دگر به چشمِ تفرّج نظر به کس نکنم آنچ از انتظار بدیدم
7 چو کویِ دوست ندیدم به هیچ ملک مقامی به هر بلاد بگشتم به هر دیار بدیدم
8 بتا به شکر سزد گر ز سجده بر نکنم سر که بارِ دیگرت از فضلِ کردگار بدیدم
9 به حسن غرّه مشو کاین دو هفته بیش نباشد بدین قدر که رسیدم چنین هزار بدیدم
10 ز نوش دارویِ لب کن علاقِ جانِ نزاری همین دواست که نبض ش به اختیار بدیدم