شکر آمد ز خنده تو به تنگ از جامی غزل 212

شکر آمد ز خنده تو به تنگ

1 شکر آمد ز خنده تو به تنگ کوزه خود نبات زد بر سنگ

2 روی تو پر صفا ز اشک من است گرچه از نم برآرد آینه زنگ

3 صلح تو بیگناه خونریزیست بر سر صلح تو کسان را جنگ

4 نام خود را رقیب عاشق کرد هست ازین نام عاشقان را ننگ

5 انجم از ماتم انجمن سازند چون شود آه من بلند آهنگ

6 لاله های دورنگ بین گشته همه در داغداریت یکرنگ

7 تا به کویت مقیم شد جامی باشد از فکر حج به صد فرسنگ

عکس نوشته
کامنت
comment