- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صوفیی را گفت مردی نامدار کای اخی چون میگذاری روزگار
2 گفت من در گلخنیام مانده خشک لب ، تر دامنیام مانده
3 گردهٔ نشکستم اندر گلخنم تا که نشکستند آنجا گردنم
4 گر تو در عالم خوشی جویی دمی خفتهٔ یا باز میگویی همی
5 گر خوشی جویی، در آن کن احتیاط تا رسی مردانه زان سوی صراط
6 خوش دلی در کوی عالم روی نیست زانک رسم خوش دلی یک موی نیست
7 نفس هست اینجا که چون آتش بود در زمانه کو دلی تا خوش بود
8 گر چو پرگاری بگردی در جهان دل خوشی یک نقطه کس ندهدنشان