- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صوفی صومعه که زد دوش دم از قلندری دید چو می بجام جم خورد برود سکندری
2 جام کشید و مست شد عارف می پرست شد گفت که این عرض خواص داده بجان جوهری
3 وای بپارسا اگر آن بت پارسی رسد خاصه بدست ساغری از می صاف خلری
4 از کف ساقی ای پسر جام بگیر هر سحر چشه آفتاب جو ایکه زذره کمتری
5 ایکه کشی بغمزه ای زنده کنی بعشوه ای از چه نمیکنی بتا دعوی از پیمبری
6 رفت بغمزه تو دل خونشد و ریخت از مژه گو چکند رعیتی در کف ترک لشکری
7 با که کنیم داوری از تو که میر مجلسی داور اگر ستم کند ترک کنیم داوری
8 بال عقاب تیر او تاج بفرق مینهد سایه اگر توای هما بر سرما بگستری
9 آشفته دوست جوی و بس گرچه بر زیان بود خواند خداش پارسی ترکش گفت شکری