صوفی صومعه که زد دوش از آشفتهٔ شیرازی غزل 1047

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

صوفی صومعه که زد دوش دم از قلندری

1 صوفی صومعه که زد دوش دم از قلندری دید چو می بجام جم خورد برود سکندری

2 جام کشید و مست شد عارف می پرست شد گفت که این عرض خواص داده بجان جوهری

3 وای بپارسا اگر آن بت پارسی رسد خاصه بدست ساغری از می صاف خلری

4 از کف ساقی ای پسر جام بگیر هر سحر چشه آفتاب جو ایکه زذره کمتری

5 ایکه کشی بغمزه ای زنده کنی بعشوه ای از چه نمیکنی بتا دعوی از پیمبری

6 رفت بغمزه تو دل خونشد و ریخت از مژه گو چکند رعیتی در کف ترک لشکری

7 با که کنیم داوری از تو که میر مجلسی داور اگر ستم کند ترک کنیم داوری

8 بال عقاب تیر او تاج بفرق مینهد سایه اگر توای هما بر سرما بگستری

9 آشفته دوست جوی و بس گرچه بر زیان بود خواند خداش پارسی ترکش گفت شکری

عکس نوشته
کامنت
comment