صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف از جامی غزل 205

صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف

1 صوفی شهر آن به انواع فضایل متصف باده خورد و شد به فضل باده خواران معترف

2 ساخت جاروب حریم میکده موی سفید خرقه پشمینه در پای خم افکند از کتف

3 خرده چون شین در سر شاهد کن و شمع و شراب تا شوی بالانشین بر اهل عشرت چون الف

4 آن جبین بین برتر از ابرو که پنداری شده ست عطف دامان مه روشن هلال منخسف

5 حرف آن قامت مزن با مایل طوبی که او خاطری دارد ز سمت استقامت منحرف

6 طبع نادان را ز دانا شادتر دارد سپهر ز انتظام افتد چو کار پیر خوانندش خرف

7 شاهد مقصود را پرده حجاب هستی است جز به جام می نشد بر جامی این سر منکشف

عکس نوشته
کامنت
comment