1 ناگاه سمند جان بهر سفر عقبی منصوری شاعر تاخت و ز دهر مسافر شد
2 این طرفه که نام او منصوری شاعر بود تاریخ وفاتش نیز منصوری شاعر شد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نمیگفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت نمیگفتم که خواهد بست همت رختم از کویت
2 نمیگفتم کمند سرکشی بگسل که میترسم دل من زین کشاکش بگسلد پیوند از مویت
1 شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین میباید برق این شعله هویداتر ازین میباید
2 نیم به سمل شدهای فیض تمام از تو نیافت خنجر ناز تو بُرّاتر ازین میباید
1 اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
2 اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به