-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت
2 در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت
3 عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت
4 پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت
5 آتشی در وادی ایمن فتاد از ناگهان شعله ای بر کوه طور افتاد و بر موسا گرفت
6 الغیاث!ای دستگیر دردمندان، الغیاث! عشق شوریدست وعالم سر بسر غوغا گرفت
7 قاسمی را عاقبت نیک اوفتاد از فضل دوست عاقبت بر خاک کویش مسکن و ماوا گرفت