ناگهان در تاخت عشقت، ملک از قاسم انوار غزل 207

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت

1 ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت

2 در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت

3 عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت

4 پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت

5 آتشی در وادی ایمن فتاد از ناگهان شعله ای بر کوه طور افتاد و بر موسا گرفت

6 الغیاث!ای دستگیر دردمندان، الغیاث! عشق شوریدست وعالم سر بسر غوغا گرفت

7 قاسمی را عاقبت نیک اوفتاد از فضل دوست عاقبت بر خاک کویش مسکن و ماوا گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment