- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همچو مه طالع شدی در دیده منزل ساختی خانه دل را ز مهر دیگران پرداختی
2 برگذشتی فارغ از من نی سلام و نی علیک می ندانم کردیم نادیده یا نشناختی
3 در بر سیمین دل چون سنگ بیرون آمدی سنگ در هنگامه سیمینبران انداختی
4 عمرها دور از بر تو بینوا بودم چو چنگ هرگزم روزی به بر نگرفتی و ننواختی
5 راست بازی بود با آن قد همیشه پیشه ات داو ما آمد چرا چون زلف خود کج باختی
6 چون رسیدی از دهان تنگش ای شکر به کام گر نه زان لبها خجل گشتی چرا بگداختی
7 جامی از دل شعله آهت به گردون سرکشید بر سر بازار رسوایی علم افراختی