این چنین کز دیده و دل غرق آب و آتشم از جامی غزل 600

این چنین کز دیده و دل غرق آب و آتشم

1 این چنین کز دیده و دل غرق آب و آتشم رخت هستی را ز موج غم به ساحل چون کشم

2 صوت جان افزای مطرب گر نباشد گو مباش زانکه من با ناله های دلخراش خود خوشم

3 تا نداند کس ز خیل مهوشان یار مرا دل به یک جا و نظر بر طلعت هر مهوشم

4 شهسوارا بی کسان را کس نجوید خونبها زار کش چون مور زیر نعل سم ابرشم

5 تو کمر ترکش همی بندی و من در غم که چون بر دل افگار آید ناوکی زان ترکشم

6 وقف کردم پنج حس بر شش جهت باشد گهی دولت وصلت شود حاصل ازین پنج و ششم

7 تا قیامت همچو جامی مست و بیهوش اوفتم گر ز جام نیم خوردت جرعه ای دیگر کشم

عکس نوشته
کامنت
comment