- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چنین کز دیده و دل غرق آب و آتشم رخت هستی را ز موج غم به ساحل چون کشم
2 صوت جان افزای مطرب گر نباشد گو مباش زانکه من با ناله های دلخراش خود خوشم
3 تا نداند کس ز خیل مهوشان یار مرا دل به یک جا و نظر بر طلعت هر مهوشم
4 شهسوارا بی کسان را کس نجوید خونبها زار کش چون مور زیر نعل سم ابرشم
5 تو کمر ترکش همی بندی و من در غم که چون بر دل افگار آید ناوکی زان ترکشم
6 وقف کردم پنج حس بر شش جهت باشد گهی دولت وصلت شود حاصل ازین پنج و ششم
7 تا قیامت همچو جامی مست و بیهوش اوفتم گر ز جام نیم خوردت جرعه ای دیگر کشم