- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای همچو شب گیسوی تو خون دلم در گردنت در خون جان عاشقان فکری بباید کردنت
2 گر جان ستانی ور دلم هر دو فدایت کرده ام ور تو جهان برهم زنی ای دوست منّت بر منت
3 گفتم مگر جانی به تن لیکن ز جان شیرین تری جانا هزاران آفرین بادا ز جانم بر تنت
4 ای ماه و ای پروینِ من ای دینی و هم دین من من خوشه چین ماه تو گردیدمی در خرمنت
5 من بنده ی بیچاره ام شاه جهاندارم تویی روزی غم حال جهان آخر بباید خوردنت
6 یارب خداوند جهان از لطف خود دارد ترا اندر پناه خویشتن از شر هر آهرمنت
7 نوحی تو و طوفان غم برخاست از هر جا نبی من نگسلم دست وفا روز جزا از دامنت