همچو عنقاست مرا گوشه ای از سلیم تهرانی غزل 690

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس

1 همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس لب نانی بود امروز بس و فردا بس

2 هرکسی چاشنی فقر و قناعت دانست همچو گوهر بودش قطره ای از دریا بس

3 نیست در قافله ی ریگ روان راهبری خضر ما راهروان، باد درین صحرا بس

4 شب که در انجمنم بیخودی از حد بگذشت بود معنی نگاه تو به من گویا بس

5 به تغافل نتوان گشت حریف خوبان همچو خورشید، جهان را بود او تنها بس

6 نیست آوارگی آن کار که کس پیشه کند در سفر چند به سر می بری ای عنقا، بس!

7 شب به ساقی نگهی داشتی از عجز سلیم مدعای تو: بده بود ندانم، یا بس؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر