- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همچو آتش داردم ایام در زندان سنگ می توان گفتن ز جان سختی تنم را کان سنگ
2 چون لب جو سخت گیرد کار هرکس را جهان از برای آب خوردن بایدش دندان سنگ
3 از نصیحت چند اصلاح دل سختش کنم همچو موج آب باشم تا به کی سوهان سنگ
4 یاد قزوین در دلم بگذشت و از هندوستان شیشه ام میدان کشید و جست تا میدان سنگ
5 افکند تا بر بساط شیشهٔ دلها سلیم آسمان همچون فلاخن می شود قربان سنگ