- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنان پرورده آغوش نزاکت در کنار او را که سنگینی کند پیراهن بوی بهار او را
2 به سیر گلشنش با این نزاکت چون توان بردن رسد ترسم ز موج نکهت گل زخم خار او را
3 خراش خار بیند از رگ گل رنگ رخسارش شود گر در چمن برگ گلی آیینه دار او را
4 نباشد بی فشار غم بر ما عزتی دل را دل عاشق چو خون گردید باشد اعتبار او را
5 گلاب از عارض او گرمی نظاره ام گیرد دهم جویا در آغوش نگه از بس فشار او را