مستغرق بحر غم عشقیم نگارا از جهان ملک خاتون غزل 9

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مستغرق بحر غم عشقیم نگارا

1 مستغرق بحر غم عشقیم نگارا خود حال نپرسی که چه شد غرقه ما را

2 ای دوست به فریاد دل خسته ی ما رس بفرست نوایی من بی برگ و نوا را

3 ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن تا چند تحمّل بتوان کرد جفا را

4 گویی تو که از دفتر ایام بشستند در عهد تو ای جان و جهان نام وفا را

5 گر ز آنکه تو را میل من خسته نباشد از لطف نظر کن به من خسته خدا را

6 بالای تو بالا نتوان گفت بلاییست یارب تو بگردان ز دل خلق بلا را

7 سلطان جهانی و جهانست به کامت بنواز زمانی ز سر لطف گدا را

عکس نوشته
کامنت
comment