1 ای پنجهقوی شکار لاغر چه کنی از ذلت نفس، خاک بر سر چه کنی
2 بر اوج محبت چو هما بسیارست در چاه هوس، صید کبوتر چه کنی
1 عشق را چون شعله غیر از سوختن دربار نیست هرکه شد ز اهل سلامت مرد این بازار نیست
2 کاش یک بار افتدش بر گلشن کویت گذر آنکه گوید سرو را پا هست چون رفتار نیست؟
1 پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما
2 روزی که نبود آینه حسن در نظر در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما
1 ز هجر کرد خبردار وصل یار مرا صلای گشت خزان میدهد بهار مرا
2 سواد زلف بتان است نسخه بختم سفیدبخت ندیده است روزگار مرا