- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی شمایل موزون و قد دلبندش که هر که دید رخش گشت آرزومندش
2 گر او در آینه و آب ننگرد زین پس کسی نشان ندهد در زمانه مانندش
3 در آن نفس که لبش در حدیث میآید روان همیشود آب حیات از قندش
4 چو باغبان به قدش بنگرید هر سروی که دید بر لب جویی ز بیخ برکندش
5 تو آن سعادت بند قباش میبینی که هست با قد او سال و ماه پیوندش
6 به خون لعل چنان تشنهام که نتوان گفت ز رشک آن که زند دست در کمربندش
7 دریغ دیده مسکین من که چشم حسود ز روز وصل به شبهای دوری افکندش
8 کنون که چشم من از روی دوست دور افتاد مگر به ماه کنم گاه گاه خرسندش
9 وگر همام نگیرد قرار پس تدبیر بود مطالعه طلعت خداوندش