1 زهی ز دست کرم گسترت کرم باران فدای دست و دلت جان این درم داران
2 به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران
3 تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست ز ممکنات سبک باری گران باران
4 ز گرم خونی و غمخواری تو کار حسد به این رسیده که خونم خورند غمخواران
5 مدد که درین ملک رتبه سنجانند سبک کنندهٔ قدر بزرگ قداران
6 نوشت نسخهٔ امساک و صبر هر که گرفت به جز تو در مرض فقر نبض بیماران
7 جهان به چشم مبیناد محتشم من بعد به جز تو گر بودش چشم یاری از یاران
دیدگاهها **