🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
قاآنی

قاآنی

قاآنی
قاآنی

زهی به منزلت از عرش برده فرش از قاآنی قصیده 201

قصیده 201 ام از 625 قصاید
خانه / قاآنی / قصاید قاآنی / قصیده شماره 201

زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53

1 زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق زمین ز یُمن تو محسود هفت‌کاخ مطبَّق

2 تویی‌ که خاک تو با آب رحمت است مخمر تویی‌که فیض تو با فر سرمدست ملفّق

3 چو دین احمد مرسل مبانی تو مشید چو شرع حیدر صفدر قواعد تو موثق

4 ز هرچه عقل تصور کند فضای تو اوسع ز هرچه وهم تخیل‌ کند بنای تو اوثق

5 ز آستان تو حصنی است نه سپهر معظم ز خاکروب تو گردیست هفت‌کاخ مروق

6 کدام مظهر بیچون بود به خاک تو مدفون که از زمین تو خیزد همی خروش اناالحق

7 حصانت تو بر از صد هزار حصن مشیّد رزانت تو بر از صدهزار کوه محلق

8 ز بس رفیعی و محکم زبس منیعی و معظم به راستی‌ که خموشیست در ثنای تو اوفق

9 چنان نماید سرگشته در فضای تو گردون که در محیط یکی بادبان‌ گسیخته زورق

10 به نزد نزهت تو نزهت بهشت مضیع به‌ جنب ساحت تو ساحت سپهر مضیق

11 ز صد یکی نتواند حدیث وصف توگفتن هزار صاحب و صابی هزار صابر و عمعق

12 چو بر فرود سپهر برین که پردهٔ نیلی به دامن تو نمودار هفت طارم ازرق

13 سپهر را بشکافد ز هم تجلی نورت چنان‌که صخرهٔ صمّا شود ز صاعقه منشق

14 چه قبه‌یی توکه گر رفع پایهٔ تو نبودی زمین شدی متزلزل بسان تودهٔ زیبق

15 چه‌ بقعه‌ای‌ تو که نبود بهای یک‌ کف خاکت هزار تخت مرصع هزار تاج مغرق

16 چه‌ سده‌ای‌ تو که‌ در ساحت‌ تو هست هماره اساس شرع منظم امور کفر معوق

17 چه‌کعبه‌ای‌تو که‌ اینک ز بهر طوف حریمت دمی ز پویه نیاساید این تکاور ابلق

18 کدام‌ کاخ همایونی ای عمارت میمون که هست برتری سده‌ات ز سدره محقق

19 کدام بقعهٔ میمونی ای بنای همایون که از سُمُوّ سموات برده قدر تو رونق

20 کدام آیت رحمت به ساحتت شده نازل که‌ می‌زند ز شرف عرصه‌ات‌ به‌ عرش برین دق

21 تویی‌ که خاک تو را همچو تاج از پی زیور فلک نهاده به تارک فرشته هشته به مفرق

22 تویی ‌که چرخ ترنجی درین سرای سپنجی ز شکل طا ق رواقت دهان‌م‌شاده چو فسنق

23 چنان ‌که ‌هوش به ‌سر فیض ‌با فضای ‌تو منضم چنان‌که روح به تن روح با هوای تو ملصق

24 ز بهر حفظ فضایت قضا ز روز نخستین به‌گرد بازهٔ خاک از محیط ساخته خندق

25 اگر به طور تجلی ‌کند فروغ فضایت شود ز جلوهٔ آن طور چون تراب مدقق

26 به سر سپهر برین را بود هوای پریدن بدان امید که‌ گردد به خاک ‌کوی تو ملحق

27 ز نور بیضهٔ بیضا ربوده فر تو فره فراز طارم امکان زده ‌است قدر تو بعدق

28 فرود قبهٔ تو ماند این زبر شده خرگه به‌کوی خاک به دامان آسمان معلق

29 عیون اهل خرد از غبار توست مکحل رقاب خلق به طوق پرستش تو مطوق

30 به نزد قبّهٔ عالیت هفت‌ گنبد گردون چو پیش کوه دماوند هفت دانهٔ جوزق

31 دلی‌که نیست هواخواه آستان تو بادا طعین تیغ مصیقل نشان سهم مفوق

32 اگر نه مرکز چرخستی ای بنای مشید چرا به ‌گرد تو می‌‌گردد این دوازده جوسق

33 ز صد یکی ز فزون اندکی نمود نیارد شمار منقبتت را دوصد جریر و فرزدق

34 مگر تو مقصد ایجادی ای رواق معظم که هست‌هستی نه چرخ از وجود تو مشتق

35 مگر سراچهٔ عدلی‌ که در هوای تو تیهو مقام امن نیابد مگر به چنگل باشق

36 مگر تو روضه سلطان هشتمی ‌که به خاکت کند ز بهر شرف سجده هفت طارم ازرق

37 خدیو خطهٔ امکان‌که از عنایت یزدان فراز خرگه لاهوت برفراشته سنجق

38 علی عا‌لی اعلی ام‌ام ثامن ضامن که از طفیل وجودش وجود گشته منسق

39 سپهر عدل مهین‌گوهر محیط خلافت جهان جود بهین‌زادهٔ رسول مصدق

40 قوام دهر نظام جهان وسیلهٔ هستی امین شرع ولیّ خدا خلیفه ی بر حق

41 زهی عظیم بنا بقعه‌ای‌که هست ز فرّت بنای شرع مشید اساس عدل محلق

42 چو بود طاق رواق تو از نقوش معرا چو از طراز هیولا جمال هستی مطلق

43 سپهر مرتبه شعبانعلی‌که باد وجودش به روزگار موید ز کردگار موفّق

44 نمود عزم‌که‌گردد حدود طاق رواقت به طرز قصر سنمار و بارگاه خورنق

45 به نیل و دوده و گلغونه و مداد مزین به زر و نقره و شنگرف و لاجورد منمّق

46 به سعی باقر شاپور کلک مانی خامه که شکل پیل کشد نوک خامه‌اش به پر بق

47 به لوح صنع مجسم‌کند بدایع‌کلکش نسیم مشک و شمیم عبیر و نکهت زنبق

48 چنان‌که نیز مصور کند به صنعت خامه نعیب زاغ و نعیق‌ کلاغ و صیحهٔ عقعق

49 به رنگ‌ریزی‌ کلکش‌ کند عیان به مهارت نشید بلبل و پرواز سار و جنبش لقلق

50 به ساحت تو رقم‌ کرد نقشها که ز رشکش زبان اهل بیان چون زبان خامه شود شق

51 چو گشت چنبر و سقف تو از نقوش نو آیین چو نای فاخته و گردن حمامه مطوق

52 نهال فکرت قاآنی از سحاب معانی به بوستان سخن‌گشت در ثنای تو مورق

53 پس از ورود سرود از برای سال طرازت زهی زمین تو مسجود نه رواق معلق

از : قاآنی
قاآنی از شاعران بزرگ قرن 13 هجری می باشد و سبک شعری ایشان بازگشت ادبی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق قصیده 201 ام از 625 قصاید قاآنی می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : بازگشت ادبی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق

شاعر شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق چه کسی است ؟

شاعر شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق قاآنی می باشد.

شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق چیست ؟

قالب شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق قصیده است

سبک شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق چیست ؟

سبک شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق سبک بازگشت ادبی است

مضمون اصلی شعر زهی به منزلت از عرش برده فرش تو رونق چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
قاآنی

زهی به منزلت از عرش برده فرش از قاآنی قصیده 201

قصیده 201 ام از 625 قصاید
بنر