1 زهی بر چهره خطت سایه ی جان لبت را خنده موج آب حیوان
2 ز شوق تیغت آهوی حرم را بیاض دیده، صبح عید قربان
3 پریشانی ز بس شد در دلم جمع نمی بیند کسی خواب پریشان
4 برای داغ دل دارم طبیبی که مرهمدان او باشد نمکدان
5 ز ذوق نامه اش قاصد چو میرم بخوان بر خاک من آن را چو قرآن
6 به وقت گریه، گویی دیده ام را گسسته رشته ی تسبیح مرجان
7 ز بس پر کرده ام چون غنچه از چاک در آغوشم نمی گنجد گریبان
8 حرارت گر سلیم از عشق داری ز خال او طلب کن تخم ریحان