زهی شکوه تو از از کمال‌الدین اسماعیل قطعه 312

کمال‌الدین اسماعیل

آثار کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

زهی شکوه تو از روی ملک رنگ زدای

1 زهی شکوه تو از روی ملک رنگ زدای ضمیر تو بهمه کار خیر راهنمای

2 تویی که هست ترا آفتاب در سایه تویی که هست ترا روزگار دست گرای

3 هوای دولت تو دوست ساز دشمن سوز زبان خامۀ تو نقش بند طبع گشای

4 ز دولت تو همه کارها نظام گرفت به چشک لطف در احوال من نظر فرمای

5 مرا که کار چو طوطی بود شکر خایی روا بود چو ستوری ز غصّه آهن خای

6 نشسته ام به یکی کنج در، به خود مشغول گزیده راه قناعت نه میرم و نه گدای

7 دعای دولت تو بی طمع همی گویم نه همچو این دگرانم به مزد مدح سرای

8 سه اسبه لشکر غم بر سرم همی تازد گرم تو دست نگیری چگونه دارم پای؟

9 ز بهر بسته زبانان شکسته دل شده ام به دست لطف ز کار من این گره بگشای

10 چو رهزنان ز چه محبوس مانده اند چنین نکرده هیچ گناه اسبکان ره پیمای

11 گرسنه بسته بر آخورنه کاه و نه سبزه ز بینوایی چون خاطر من اندر وای

12 ز عشق جوشان دیده سپیده چون کافور ز شوق که شان دیده برنگ کاه ربای

13 چنان ز بی علفی مانده اند بیچاره که آخر شبشان شد بهشت روح فزای

14 تویی که یاری مظلوم می دهی شب و روز برین ستم زدگان از سر کرم بخشای

15 ز عدل عام همه خلق در تن اسانی ز جور خاص منم در تعب غریب آسای

16 تعرّض خر حلآج کس چو می نکند بر اسب بنده تطاول چراست بهر خدای؟

عکس نوشته
کامنت
comment