1
زهی لعل لبت درج لئالی
مه روی ترا شب در حوالی
2
چو چشمت گشتم از بیمار شکلی
چو زلفت گشتم از آشفته حالی
3
حدیث زلف خود از چشم من پرس
«سل السهران عن طول اللیالی»
4
ز شوق قامتت مردم خدا را
«ترحم ذلتی یا ذالمعالی»
5
ز هجرت ناله میکردم خرد گفت
عبید از یار دوری چون ننالی