- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زهی کرشمهٔ تو را سرمهسای چشم سیاه دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه
2 دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه سپردهاند به آن گوشههای چشم سیاه
3 هزار چشم چو نرگس نهادهاند بتان که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه
4 ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه
5 جلای چهره روز سفید گردد اگر برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه
6 ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه
7 هزارخانه سیه ساز در کمین دارد برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه
8 دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید ز بهر چهرهٔ گلگون برای چشم سیاه