زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در از کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در

1 زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در ندیده از مژه سیل بار ما تر تر

2 نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر

3 ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر

4 کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف دلت به بر حجرالا سودست در مرمر

5 بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید ندیده لایق خاک درت به جز سر سر

6 روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال به همسری قد تو عار دارد از عرعر

عکس نوشته